کد مطلب:129731 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

فرمان این کار را ابن زیاد به عمر سعد داد
آخرین چیزی كه عبیداللّه بن زیاد نوشت و به دست شمر برای عمر سعد فرستاد این بود: «من تو را بـه سـوی حـسـیـن نفرستادم كه از او دست برداری یا آنكه كارش را از امروز به فردا بیفكنی و یا آنكه برایش آرزوی خوشی دلی و سلامت كنی و یا برای او پوزش ‍ بخواهی و یا نزد من از وی شفاعت كنی. ببین اگر كه حسین و یارانش به فرمان من در آمدند و تسلیم شـدنـد، آنان را به سلامت نزد من بفرست؛ و اگر خودداری كردند به آنان حمله كن و آنان را بكش و مثله كن! چرا كه اینان مستحق این كارند. اگر حسین كشته شد بر پشت و سینه اش اسـب بـتـازان! چـرا كه او سركش و ستمگر است! گمان نمی كنم كه این كار پس از مرگ زیـانـی بـرسـانـد، ولی مـن بـا خـود عـهد كرده ام كه اگر او را بكشم، با او این گونه رفتار كنم.

چـنـانـچـه تو این فرمان ما را به اجرا در آوری، به تو پاداش شنوایی فرمانبردار را می دهیم و چـنـانـچه خودداری ورزیدی، پرچم و سپاه ما را ترك كن و آن را به شمر بن ذی الجوشن بسپار؛ چرا كه ما دستورهای لازم را به او داده ایم. والسلام. [1] .

بیشتر منابع تاریخی بر آنند كه عمر سعد این جنایت را پس از كشته شدن امام حسین (ع) مـرتكب شد. [2] اما علامه مجلسی پس از ذكر كلام ابن طاووس در این باره می نـویـسـد: «بـه اعـتـقـاد مـن مـطـابـق روایـتـی كـه از كـافـی نقل خواهیم كرد، آنان موفق به انجام چنین كاری نشدند.» [3] .

امـا آن روایـت كـلینی كه مجلسی بر آن تكیه كرده است چنین می باشد: «حسین بن احمد به نـقـل از ادریـس بـن عـبـداللّه أودی گوید: چون حسین (ع) كشته شد، مردم خواستند كه بر پـیكرش اسب بتازانند. در این هنگام فضه به زینب گفت: بانوی من روزی كشتی «سفینه» [4] در دریـا شـكـسـت و او بـه جـزیـره ای در آمـد و در آنجا شیری دید. او خـطـاب بـه شـیـر گـفـت: ای ابـاالحـارث، مـن غـلام رسـول خدایم! پس آن شیر غرغركنان پیشاپیش او رفت تا او را


به راه رساند. هم اكنون آن شـیـر در جـایـی زانـو زده اسـت، اجـازه بدهید تا من بروم و به او بگویم كه این مردم فـردا چـه خـواهند كرد. فضه نزد شیر رفت و گفت: ای اباالحارث! شیر سرش را بلند كـرد. آنـگـاه فـضـه گـفـت: آیـا مـی دانی كه می خواهند فردا با ابا عبداللّه چه كنند؟ می خـواهـنـد كـه بر پشت او اسب بتازانند! گوید: شیر رفت و دستانش را روی جسد حسین (ع) گذاشت. همین كه لشكریان آمدند و چشمشان به شیر افتاد، عمر سعد خطاب به آنان گفت: این فتنه است، آن را بر می انگیزید؛ و مردم بازگشتند.» [5] .

شگفت این جاست كه مجلسی با تكیه بر روایتی از ناتوانی آنان سخن می گوید كه خود او در مرآة العقول آن را مجهول دانسته است. [6] .


[1] الارشاد، ج 2، ص 88 ـ 89؛ و ر.ك: تاريخ ابن الوردي، ج 1، ص 164.

[2] هـيـچ بـعـيـد نـيـسـت عـمـر سعدي كه فرمان ابن زياد را در كشتن امام حسين (ع) امتثال كرد، اسب تازاندن بر پيكر امام (ع) را نيز پذيرفته باشد.

[3] البحار، ج 45، ص 60.

[4] سفينه: لقب قيس، غلام رسول خدا (ص)، ملقب به ابا ريحانه است.

[5] الكافي، ج 1، ص 465، شماره 8؛ بحار، ج 45، ص 169، شماره 17.

[6] مـرآة العـقـول، ج 5، ص 368. مـرحـوم مـازنـدرانـي در مـنـتـهـي المقال (ج 3، ص 355) گفته است: در كافي به سندي ضعيف... و سپس اين روايت را ذكر كرده است.